*
تنهای تنها ...
مرا تنهاي تنها آفريدند
قرين جمله غمها آفريدند
مرا چون موسي عمران به کوهي
ميان طور سينا آفريدند
مگر در رازهاي گم چه ديدند ؟
که ما را چون معما آفريدند
دلم را بر صليب عشق کشتند
مرا همدرد عيسي آفريدند
در اين دنياي پهناور ، خدايا
مرا بي جا و ماوا آفريدند
مرا در اين جنونزا شهر عشاق
چو مجنون ، مرده ليلا آفريدند
سرم را گرم عشق و باده کردند
دلم را همچو دريا آفريدند
نه شوري و نه سوري و نه بزمي
چه مغبون و چه بيجا آفريدند
نه همدردي ، نه غمخواري ، نه ياري
مرا تنهاي تنها آفريدند
مرا تنهاي تنها آفريدند