*
داش آکل
این روزا برزخی ام خیلی خرابم داشآكل
یه چیزایی می بینم انگاری خوابم داش آكل
قیصر اون روزا به خون خواهی فرمون می اومد
خود فرمون شده آب منگولی امروز داش آكل
اونی كه اون قدیما یه تهرونو سیا می كرد
سر چارراه شده امروز حاجی فیروز داش آكل
آدما مشتی بودن ناكس و نالوطی نبود
اما امروز لوطی بازی توی قصه ست داش آكل
زیر بازارچه تا چار سوق وتموم سنگلج
اسم تو تو همه جا ورد زبون بود داش آكل
پای هم آدما وامیستادن ومشتی بودن
معرفت تو رفقا خیلی كلون بود داش آكل
اون روزا سید ما واسه خودش قدرتی بود
حالا قدرت شده پول وسكه وزر داش آكل
مرد ومردونگی رو جدی نگیر كه قصه بود
توی طوقی تو گوزنا توی قیصر داش آكل